پرینازپریناز، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

پریناز...تولد دوباره عشق

هلو مامان!

پريناز:مامان بيا خارجكي حرف بزنيم. مامان:هلو پريناز پريناز:هلو مامان مامان:هاو آر يو؟ پريناز: تنك يو بعدم يه لبخند رضايت و از سر ذوق كه "مامان ديدي چه گشنگ خارجي حرف مي زنم!!" ********************************* مامان:سلاااااام عزيزم پريناز:الكي سلام عزييييزم!(عليك سلام) ********************************* ...
18 آبان 1392

دلم هوای مدینه کرده...

یاد روزهایی که تو صحن مسجد النبی راه می رفتم و زیر لب می خوندم:امون ای دل...امون ای دل....امون ای دل امون از غریبی....    خدایاااااااااا چقدر دلم تنگه برای گنبد سبزش... ...
15 آبان 1392

و اما جمعه 3 آبان!

امسال تولد دختر نازنازی درست می افته به بحبوحه عاشورا .من و هادی تصمیم گرفتیم به حرمت روزهای عزاداری امام حسین امسال تولد دختر عسلکمون رو زودتر برگزار کنیم.تصمیم بر عید غدیر بود که متاسفانه به دلایلی نشد برنامه پیش بره و افتاد به فرداش روز جمعه.راستش به دو دلیل یکی به خاطر تنوع دادن در مدل تولد و دیگری نداشتن حس و حال خونه سابیدن! تولد رو بیرون گرفتیم.به پریناز و سامان از همه بیشتر خوش گذشت. امیدوارم به بقیه مهمونامون هم خوش گذشته باشه.بنا به خواست پریناز جونی کیکش رو "دورا"انتخاب کردیم. خدای بزرگ و مهربونم نعمت رو حقم تموم کردی با داشتن اطرافیانی که دوستمون دارن و دوستشون داریم.همشون رو برامون صحیح و سلامت نگه دار.خدای مهربونم از ای...
7 آبان 1392

این شب تنهایی...

جدا" وقتی آدم تنهاست چقدر زمان دیر می گذره.وقتی دخترک کنارت نیست که مدام گیر بده باهام بازی کن یا وقتی آشپزی نمی کنی و حاضر و آماده میری غذاتو می خوری اونقدر وقت اضافه میاری که حوصله ات هم سر میره!امروز صبح اومدم ماموریت و تا ظهر درگیر کارای اداری بودم.ولی از ظهر که اومدم هتل هی وقت تلف میکنم بازم وقت زیاده!عصری حوصله ام سر رفته بود یه سر رفتم بازار!خداییش تو تهران زندگی کردن سطح توقع آدمو بالا می بره و دیگه لذتی از مراکز خرید معمولی نمی بری. دلم برای عشقم و نفسم تنگ شده... خدایا ممنون که دل ما 3 نفرو عمیق به هم پیوند دادی... ...
6 آبان 1392
1